مي نويسم تا بخواني قصه اي از آشنايي

قصه انتظار این ماه من

1394/3/6 18:49
نویسنده : داني
314 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم امروز25روز پری رو می گذرونم ماه پیش با مصرف دارو 3تا تخمک عالی داشتم اما خب نیومدیغمگین

وقتی پری شدم خیلی ناراخت شدم بغض کردم به بابایی اصلا نگاه نمی کردم خاله بزرگه قبل از ماه رمضون یا بعدش می خواد سفر ترکیه بره بهش اصرار کردم بزاره بعد ماه رمضون آخه به خیال خودم اگر تو می آمدی تا آخر ماه رمضون معلوم میشد دختری یا پسر می خواستم کلی برات سفارش لباس و اسباب و وسایل بدم بنده خدا خاله می گفت چرا بعد ماه رمضون برم؟منم سر بالا جواب میدام اما خب نیومدیغمگین

فردای روز پری انقدر ناراحت و دلسرد بودم که حد نداشت حتی دیگه گریه هم نمی تونستم بکنم با خودم می گفتم چرا خدا صدام رو نمیشنوه یه هو به ذهنم رسید از قران فال بگیرم خیلی غمگین بودم دنبال یه بهانه برای شاد شدن و تلاش کردن می گشتم قران رو باز کردم کل معنی اون صفحه قرآن رو خوندم تا آخرش به این آیه رسیدم:

"سوره هود آیه 71"

"زن ابراهیم ساره ایستاده بود که از فرط شوق،متبسم گردید،پس ما آن زن را به فرزندی به نام اسحق و سپس یعقوب بشارت دادیم"

با خوندن این آیه دنیا رو بهم دادن خیلی خوشحال شدم خندونک

با خودم گفتم دیگه این ماه می شه شایدم دوقلو بشه با شادی دوباره از دکترم وقت گرفتم اونم خیلی از پری شدنم تعجب کرد میزان دارو رو بازم افزایش داد تا تعداد تخمک ها بیشتر بشه استفاده کردم از همون اولش کمر درد گرفتم اما به خاطر اومدن تو برام چیزی نیست حاضرم درد بکشم زشت بشم ولی تو بیای با اتمام دارو ها سونو واژینال رفتم این بار خبرای خوب برام نداشت گفت 5تا تخمک داری اما فقط یکیش بالغه خیلی دلم گرفت گفت نتیجه نگرفتنت به خاطر استرسه گفت بالغه امشب آزاد میشه به زور جلوی خودم رو گرفتم اومدیم خونه زنگیدم به دکی گفت بعد تعطیلات بازم سونو برو شاید بقیه اش بزرگ بشه داشتم داغون می شدم گریه کردم تو دلم خودم و بابایی و دکی رو فحش میدادم آخه اون بارم دکیتر سونو گفت یکیش امشب آزاد می شه اما دکی خودم گفت اقدام نکن آمپول بزن اون دوتا آزاد شد اقدام کن البته آمپول ها رم به خاطر اعتقادات بابایی یک روز دیر زدم خیلی جر و بحث کردیم بهش گفتم فقط قرار بود روزهای قمر در عقرب اقدام نداشته باشیم حالا کلی اضافه کردی باب هم گفت من به خاطر تو این همه صبر کردم بچه نخواستم چون تو نمی خواستی دلم خیلی شکست بارها خودش گفته بود اگر هیچ وقت بچه نداشته باشیم خیلی بهترهغمگینبهش گفتم خب چرا نخواستی می گفت چون تو اصلا نمی خواستی گفتم من چرا نمی خواستم مگر شرایطمون جور بود که نخواستمکچل

خلاصه وقتی کمی آرام تر شدم با خودم فکر کردم خب این یکی رو از دست ندیم بابا هم 3هفته از فصد کردنش می گذره شاید این ماه گوش شیطون کر بگیره شنیده بودم صبح اول وقت اسپرم قوی تره به همین خاطر 3روز پشت سر هم صبح اقدام داشتیم بعدش اما دیگه نه ترشح داشتم نه کمر درد نه حتی گرمای تخمدان راست تمام علائم از بین رفت رفتم دکی گفت بزار خودم سونو کنم گفتم نه دیگه مطمئنم چیزی نیست گفت ارگ مطمئنی باشه بریم برای ماه بعد بهش گفتم دارو فقط ماه اول روی من خوب جواب میده گفت یک ماه ال دی بخور ماه بعدش دارو بدم حساب کردم دیدم ماه بعدش می افته درست شب عید فطر به دکی گفتم ماه رمضون نمی خوام اقدام کنم گفت باشه ماه رمضون ال دی بخور ماه بعدش بیا بهش گفتم تخمدان راستم فعال تره چه کنم چپم هم فعال بشه ؟بهم گلوفاژ داد و منم شروع کردم هفته بعدش بابا  هی بهم گفت چشمتات خون افتاده گفتم خسته ام روز معاینه بابا هم برای عملش چشم چپم یه هو قرمز شد و خون افتاد و شروع به اشک ریزش کرد قبلا یکی از دوستام رو که باردار شده بود دیده بودم چشماش کاسه خون بود تو دلم یکم به اومدنت امیدوار شدم اما دیگه چشمم قرمز نشد چندتا هم جوش روی پیشونیم زد بازم امیدوار شدم آخه من زیاد جوش نمیزنم اما اونا هم بر طرف شد بهدش موقعه نشستن پشت سیستم کمر درد هام باز شروع شد به پهلو هام میزد بیشتر راست اما ماههای قبلم همچین تجربه ای رو داشتم بعضی وقت ها هم سینه هام تیر می کشن اسپاسم های رحمی دارم خیلی دلم می خواد امیدوار باشم اما میترسمغمگین

این ماه خیلی خواب دیدم که تو میایی یه شب خواب دیدم به بچه های مدرسه شیر میدم نظر کردم تو بیایی  به بچه های یه مدرسه شیر و کیک بدم شبی که خاله ها و دایی ها اومدن دیدن بابایی آش پخته بودم روز تولد حضرت عباس بود بهشون گفتم دعا کنید خدا حاجتم رو بده سال دیگه بازم آش درست می کنم خندیدن گفتن دیره گفتم خب ماه بعد درست می کنم زن دایی کوچیکه گفت هر وقت حاجت گرفتی درست کن گفتم باشه

خاله کوچیکه گفت گل نذر امام زمان کن گفتم باشه اون شب خواب دیدم تو رو حامله ام با خودم گفتم چه زود امام زمان جوابم رو داد

یعنی میشه این ماه حاجت بگیرم تو رو بگیرممتنظر

امروز نرفتم سر کار رفتم دنبال برنامه فارق تحصیلی بعد از ظهر خوابیدم خواب دیدم یه نینی قنداقی دارم ازم دزدینشسبز

خدایا امتحان بس نیست التماس بس نیست خدایا من پیش این بنده های ظالمت خوار نکن خودت خوب میدونی چی می کشم از دستشون فقط از تو می خوام سربلندم کنی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

CST
6 خرداد 94 20:10
*** بیایید با مجموعه راز آشنا بشیم *** لیست کامل پکیج راز www.raz.us.pn