مي نويسم تا بخواني قصه اي از آشنايي

اي فرشته معصوم من

1392/11/7 15:51
نویسنده : داني
296 بازدید
اشتراک گذاری

نمي دانم آمدي يا نه اولين دعوت من و پدرت را در شب ولادت پيامبر اكرم و امام ششم پذيرفتي يا نه نميدانم كه آيا اين معجزه براي من هم اتفاق مي افتد يا نه؟ اما من خواستم تو را ،شما ها را و تلاش كردم روزهاي غريبي را مي گذارانم در برزخي عجيب گرفتارم اميدوار به آمدنت باشم يا تلاشي دوباره براي اين ماه آغاز كنم كاش خداوند مرا لايق بداند و امانتش را به من هديه دهد مي دانم بنده خوبي نيستم ميدانم اما بسيار تلاش مي كنم براي لايق بودن براي آدم بودن براي زن بودن و براي مادر بودن از روزي كه خودم را شناختم كمبود ها و كاستي ها را ديدم استعداد هاي شوكوفا شده و سرخورده ام را ديدم با خودم پيمان مي بستم كه براي تو محيا شوم خودم و زندگي ام را براي تو آماده كنم گرچه به باليدن خودم فكر مي كردم اما در تمام وجودم به رشد و باليدن تو فكر مي كردم مرا بيش تر منتظر نگذار تو فرشته پاك و معصومي هستي از خداوند بخواه تا تو را به سوي من بفرستد كه شاديمان را دو چندان كني بيا بسوي من اي فرشته معصوم من

پسندها (1)

نظرات (1)

شادان
11 اسفند 92 11:48
کار خوبی کردی که شروع به نوشتن برای نی نی های آینده ت کردی. انشالله نیومده ها به همین زودی ها میان... و 9 ماه بعد انقدر سرت شلوغ میشه که خیلی دیر به دیر بتونی اینجا رو آپ کنی. بهترین آرزوها خیلی ممنونم که خوانید و نظر دادین